Tuesday, 8 June 2021

راسیست ‏و ‏فاشیست ‏سوئدی

تو ایران از بعد از سربازی تقریبا همیشه ماشین داشتم اولین ماشینم یه پیکان جوانان قرمز بود که عاشقش بودم، آخرین ماشینم هم تو ایران یه میتسوبیشی گالانت قرمز بود، وقتی هم که از ایران اومدم سوئد چهار ماه بعد از ورودم به سوئد یه ماشین مزدا۳۲۳ قرمز خریدم و تو این چند سال با گواهینامه بین‌المللی تو سوئد رانندگی کردم. اینجا تا وقتی که اقامت نگرفتی میتونی حتی با ترجمه گواهینامه ایرانی تو سوئد رانندگی کنی اما نمیتونی گواهینامه رانندگی سوئدی بگیری، همون‌طور که یه سیم کارت یا تلفن نمیتونی به نام خودت بگیری و خیلی از کارهای دیگه که نمیتونی انجام بدی...
چند ماه پیش یکی از دوستان مهاجر گفت که یه قانونی هست که اگه کار سفید داشته باشی و چهار شماره موقت اداره مالیات رو داشته باشی و مالیات بدی میتونی گواهینامه سوئدی بگیری، منم به امید اینکه بتونم با گواهینامه سوئدی یه کار بهتر پیدا کنم رفتم دنبالش. با شرکت #Fästningentrafikskola تو شهر خووده که کلاس و دوره آموزشی قبل از امتحان گواهینامه رو برگزار می‌کنه تماس گرفتم و پرسیدم میشه با چهار شماره موقت امتحان گواهینامه بدم؟ گفتند آره مشکلی نداره، باید معاینه چشم بیاری و هشتصد کرون برای کلاس آموزش قوانین سوئد پرداخت کنی و دو هزار کرون برای امتحان رانندگی روی یخ پرداخت کنی و بعد بری برای آیین‌نامه و تو شهری...
برای کلاس ثبت نام کردم و روز جمعه ساعت چهار بعدازظهر بهم وقت داد، اون موقع تو شهر Hjo کار میکردم که حدود پنجاه کیلومتر تا خورده فاصله داره. ساعت سه بعدازظهر از صاحب کارم مرخصی گرفتم و رفتم خووده، اتفاقا زودتر هم رسیدم اما فکر کردم هنوز وقت هست، تو ماشین نشستم چند تا تلفن واجب داشتم زنگ زدم و پنج دقیقه به چهار رفتم داخل.
منشی شرکت تا منو دید که گفتم ساعت چهار وقت کلاس دارم، گفت نمیشه بری سر کلاس چون دیر اومدی! با تعجب گفتم دیر کجا بود! هنوز پنج دقیقه مونده به چهار، گفت نه باید یک ربع زودتر اینجا باشید! گفتم این چه حرفیه؟ شما برای من وقت فرستادی و نوشتی ساعت چهار الان میگی یک ربع زودتر باید بیام؟! چرا اینو از قبل نگفتید؟ الان که من اینجام کلاس هم هنوز شروع نشده اجازه بدین من برم سر کلاس، من امروز مرخصی گرفتم و از راه دور اومدم ....
جوابش فقط تکرار یه جمله بود، متاسفم امکانش نیست این قانونه و شما باید قانون سوئد رو رعایت کنید. اعصابم خراب شده بود منشی هم پشت سر هم با یک لبخند چندش آور که مخصوص سوئدیهای راسیست و ضد مهاجره سه بار این جمله رو تکرار کرد: متاسفم نمیشه این قانونه و شما باید قانون سوئد رو رعایت کنید...
نژادپرستی از چشمهاش و لحن صحبتش و اون لبخند چندش آورش میبارید، این نوع لبخند در همه سوئدیهای ضدمهاجر که تعدادشان هم کم نیست مشترکه که البته از ترس قوانین سفت و سخت سوئد به به کار میبرند، اگه قوانین سفت و سخت ضد نژادپرستی نبود تو کوچه و خیابون شلوار مهاجر رو از پاش درمیاوردن...
خلاصه هر کاری کردم نگذاشت من برم سر کلاسی که هنوز شروع نشده بود، گفت اگه میخوای جمعه دو هفته دیگه بهت وقت بدم، من هم که چاره‌ای نداشتم گفتم باشه. دو هفته بعد روز جمعه نیم ساعت زودتر رفتم اونجا نشستم تا کلاس شروع بشه، کلاس در مورد خطرات رانندگی در حالت مستی و تصادف با حیوانات و چیزهای دیگه بود. معلم که اون هم یه زن سوئدی بود کلاس رو شروع کرد و یک فیلم گذاشت و مشغول صحبت در مورد تاثیر الکل شد ، ده دقیقه از شروع کلاس گذشته بود که یه پسر جوان سوئدی خواب‌آلود و ژولیده با عجله وارد کلاس شد و صاف اومد نشست سر کلاس...!!!
نمی‌دونستم چکار باید بکنم میخواستم همونجا بلند شم و به معلم اعتراض کنم اما خب هیچوقت اهل داد و بیداد نبوده و نیستم و معلم هم تقصیری نداشت چون منشی اونو به کلاس فرستاده بود. به هر سختی بود خودمو کنترل کردم تا وقت استراحت اما انگار سر کلاس نبودم اعصابم حسابی به هم ریخته بود و لجم گرفته بود که چرا تو سوئد با این همه ادعا تبعیض اینقدر واضح و روشن! سراغ منشی نرفتم چون اگه میرفتم دعوام میشد کلاس که تموم شد رفتم سراغ رییس آموزشگاه رو گرفتم گفتند تو دفتر نیست. به یه کارمند مرد كه تو یه اتاق نشسته بود جریان رو توضیح دادم و گفتم که می‌خوام با رییس اینجا صحبت کنم، خیلی اظهار تأسف کرد و قول داد که به خانم رییس که اسمش آنخلود بود بگه تا با من تماس بگیره...
حدود پنج شش ماهی از اون اتفاق می‌گذشت و هیچکس با من تماس نگرفته بود اما نمی‌تونستم از این موضوع بگذرم، باید به اون دختره یه چیزی رو یاد میدادم.
هفته پیش سه‌شنبه بیست و پنجم ماه می رفتم کتابخانه و یه پرینت رنگی از تصویر #یاسمن_آریایی #منیژه_عربشاهی و #مژگان_کشاورز که بدلیل مخالفت با حجاب اجباری به پنجاه‌وپنج سال زندان محکوم شدند گرفتم و یه پرینت رنگی هم از وزرای دولت فمنیستی سوئد گرفتم، عکس هیئت وزیران دولت فمنیستی سوئد که بعد از توافق برجام با چادر چاقچول رفتند ایران و به این شکل مضحک دست به سینه جلوی آخوندها ایستادند. با این دو تا پرینت رفتم دفتر آموزشگاه همون دختر منشی اونجا نشسته بود، گفتم منو میشناسی؟ گفت نه کاری داشتید؟ گفتم چند وقت پیش اومدم کلاس پنج دقیقه به کلاس اینجا بودم اما شما نگذاشتی من برم تو، گفت آره ممکنه این کار رو کرده باشم، گفتم اما دفعه بعد یه جوان سوئدی رو با ده دقیقه تاخیر به کلاس راه دادین.
گفت الان اومدی همینو بگی یا یه کار دیگه داری؟ گفتم نه کاری ندارم فقط اومدم ببینم چرا شما راسیست نژادپرست هستید؟ گفت موضوع چند ماه قبله و من یادم نیست چرا اون جوان سوئدی با تاخیر اومده و رفته سر کلاس، اگه میخوای با رییس اینجا آنخلود صحبت کن، گفتم آره.
رفت آنخلود رو صدا کرد اومد و من داستان رو براش توضیح دادم، خیلی اظهار تعجب و تأسف کرد و از منشی داستان رو پرسید و کلی تاکید کرد که ما اینجا رفتار نژادپرستانه نمی‌کنیم.
گفتم این خانم این رفتار رو با من کرده و سه بار هم با تاکید به من گفته باید قوانین سوئد رو رعایت کنید، این رفتار و لحن حرف زدن ایشان حتما نژادپرستی هست و من امروز اومدم اینجا تا به این خانم یه چیزی رو یاد بدم تا بفهمه یه مهاجر مثل من چرا اینجاست تا توهین و تحقیر شما رو ببینه. عکس یاسمن و منیژه و مژگان رو درآوردم بهشون نشون دادم و گفتم این سه تا زن تو ایران بخاطر مخالفت با حجاب اجباری پنجاه‌وپنج سال زندان گرفتند ، و این دولت فمنیست لعنتی شما با این شکل و شمایل رفتند ایران و جلو ملاهای دیکتاتور ایران دست به سینه وایسادن! چرا؟ بخاطر بیزینس. پس اگه من از کشور خودم فرار کردم و اومدم اینجا به خاطر اینه که شما میرین اونجا و طرفدار دیکتاتورهای مذهبی هستید و حمایتشون میکنید، با حکومتی که ۱۵۰۰نفر رو تو سه روز تو خیابون می‌کشه لاس میزنید. این عکس رو امروز برای این خانم منشی آوردم تا هر وقت خواست با یه مهاجر راسیست بازی دربیاره یه نگاه به عکس بکنه و دلیل حضور مهاجر در سوئد رو بفهمه و درک کنه...
آنخلود باز هم شروع کرد به قسم و آیه که حتما اشتباه شده ما راسیست نیستیم، الان هم هشتصد کرون پول شما رو پس میدم که یک روز از کار افتادین....
رفت پول من رو آورد پس داد، خداحافظی کردم و سر راه عکس رو گذاشتم روی میز منشی و حرفم رو به منشی تکرار کردم، دفعه بعد که خواستی راسیست بازی دربیاری به این عکس نگاه کن...

بعد از اون امتحان هم رفتم به اداره راهنمایی تا امتحان آیین‌نامه و تو شهری بدم، اما قبول نکردن! گفتم آموزشگاه گفت میشه، گفت بیخود گفته!!


No comments:

Post a Comment