Wednesday, 3 November 2021
کمپ آرنشتات
چند روز پیش با بچههای کمپ رفتیم توی شهر خرید، موقع برگشتن نگهبانی کمپ وسایلی که خریده بودیم رو چک کرد و از بین تمام خریدها یک ادکلن که فردین خریده بود رو برداشت و گفت رسید خریدش رو نشون بدید. فردین هر چی دنبال رسید گشت اون لحظه پیداش نکرد، نگهبان هم ادکلن رو برد گذاشت تو نگهبانی و گفت این ادکلن رو شما دزدیدین! هر چی فردین گفت من اینو خریدم و نوزده یورو پولش رو دادم فایدهای نداشت، مثل اینکه طرف از ادکلن خوشش اومده بود و میخواست اونو داشته باشه. فردین و بقیه که تازه وارد اروپا شده بودند ناامید از قانع کردن نگهبان که زبون فارسی نمیفهمید بی خیال ادکلن شد و راه افتاد که بره! من اما جلوش رو گرفتم و گفتم کجا میری؟!!! چرا میخوای از حقت بگذری؟! رفتم جلو و به انگلیسی گفتم که ما این ادکلن رو خریدیم، اگر هم نخریده باشیم و به قول تو دزدیده باشیم مشکل شما نیست، شما فقط نگهبان دم درب کمپ هستی نه پلیسی نه پلیس شهر و نمیتونی این ادکلن رو برداری. اینجا که رسید نگهبان دیگه حمله کرد طرف من و منو هل داد به طرف بیرون که شما دخالت نکن، منم شروع کردم به داد و بیداد که باید ادکلن رو پس بدید. نزدیک بود که درگیر بشیم زنگ زدن به رییس سکوریتی و پلیس اومدن جلو نگهبانی، داستان رو شنید یه نگاه به ما انداخت و ادکلن رو از نگهبان گرفت و به ما پس داد...
چند روز بعد بالاخره بعد از سیوپنج روز زندگی در کمپ suhl ما رو منتقل کردن سر آدرس تو شهر آرنشتاد Arnstadt
که بزرگتر از شهر قبلی زول است، یه مجتمع چهار طبقه که به ظاهر هر طبقه سی اتاق داره و هر دو اتاق یک واحد سویت کوچیک به حساب میاد. واحد ما طبقه همکف کنار نگهبانی است که شامل دو اتاق کوچک و آشپزخانه کوچک و حمام و دستشویی، اینجا دیگه خودمون میتونیم آشپزی کنیم و از شر غذاهای مزخرف کمپ راحت شدیم. فردای ورود به محل جدید همگی با مسئول کمپ رفتیم شهرداری شهر آرسنتاد تا در سیستم رجیستر بشیم، برای بار چهارم عکس گرفتند تا کارت شناسایی برامون صادر کنند. سیستم اینجا با سوئد فرق میکنه اداره مهاجرت فقط پرونده مهاجرت رو پیگیری میکنه، بقیه کارها شامل اسکان و حقوق و خدمات آموزشی و درمان به عهده شهرداری است...
امروز موریتز که جزو اولین دوستان آلمانی به حساب میاد باز هم اومد دنبال ما و با هم رفتیم دم کمپ زول و با بچههای کمپ رفتیم خونه دوست موریتز، برنامه شامل گپ و گفتگو پیرامون مشکلات مهاجران و اجرای تاتر و خوردن یه عصرانه بود که به خوبی و خوشی تمام شد...
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment