دیروز یا پریروز روز جهانی مردان بوده، راستش برای هیچکس مهم نیست که دیروز بوده یا هر روز دیگهای چون اصولاً مردان در هیچ جای دنیا قابل توجه و تقدیر نیستند. شاید بخاطر برتری جسمانی مردان است که این تصور غلط رو ایجاد کرده که نه تنها مستحق هیچ نوع حمایتی نیستند که مستحق هر نوع ظلم و ستم و شکنجهای هم هستند، بخصوص در فرهنگ غنی و غلط ما ایرانیها.
از کابوس دردآلود و خونین ختنه گرفته تا تلف کردن دو سال از بهترین سالهای جوانی و بیگاری کشیدن از او تحت عنوان خدمت مقدس سربازی! از خرج عروسی و ازدواج گرفته تا تعهد ناعادلانه پرداخت مهریه، از کشیدن بارهای سنگین زندگی تا درآوردن خرج زندگی زن و بچه و کار کردن مثل الاغ تا آخر عمر...
خود من یکی از همون مردهای مصیبت زده زیر ظلم و ستم هستم، یک سال بعد از فوت مادرم در جنگ بابام مجبور شد دوباره ازدواج کنه اما چون حوصله بچه بازیهای ما رو نداشت تو پانزده سالگی با یه اردنگی من و برادرهای دیگه رو انداخت بیرون! چرا؟ چون ما از جنس مرد بودیم، حرفشم همین بود گفت مردی برو کار کن و روی پای خودت وایسا! از همون پانزده سالگی کار کردم و مختصر درس خوندم، از دست فروشی و بنایی و خیاطی و کار تولیدی لباس تو کرج شروع کردم تا رسیدم به کار تو موسسه حسابرسی در میدان آرژانتین تهران.
هجده ساله بودم که به اجبار دو سال از بهترین سالهای زندگیم رو تو نیروی هوایی ارتش بیگاری کردم و انواع توهین و تحقیر رو در شروع جوانی تجربه کردم، بعد از سه ماه آموزشی تو سرمای سوزان پایگاه هوایی سوم شکاری همدان به گروه ضربت قصرفیروزه منتقل شدم. هم خدمت میرفتم هم بعد از ظهرها تو همون موسسه حسابرسی کار میکردم تا به لطف امجد استیفایی رییس حابرسی بتونم خرج و مخارجم رو دربیارم.
سال هفتاد بعد از سربازی بلافاصله بعنوان کار تمام وقت وارد مطبوعات شدم و کارم رو تو مجله صنعت حمل و نقل شروع کردم...
بیست و هفت ساله بودم که برای تشکیل زندگی تصمیم به ازدواج گرفتم و بزگترین اشتباه زندگیم رو توی قرار مدارهای ازدواج مرتکب شدم، ازدواج که چه عرض کنم یه قرارداد ترکمنچای عمدتا مالی و تجاری که در آن خرج عروسی خرج تهیه خانه و خرج و مخارج زندگی تا آخر عمر و البته پرداخت صدوبیست سکه طلا رو متعهد شدم. در واقع زن نگرفتم زن خریدم! خریدی بس گزاف و نه برای همه عمر، فقط تا وقتی که از من خوشش بیاد و از زندگی با من راضی باشه، هر وقت که از من خوشش نیاد یا حتی به هر دلیلی من نتونم از عهده تعهدات زندگی و خرج و مخارج بربیام، و یا هر وقت که خوشی بزنه زیر دلش میتونه مهریهاش رو بگذاره اجرا و منو بندازه زندان!
پانزده سال تمام با عشق به زن و بچهام به همه تعهداتم در زندگی عمل کردم تا جایی که برای آسایش بیشتر همون زن و بچه همه زندگیم آبرو و اعتبارم شغلم خانواده خودم فامیل و عزیزانم و حتی مام وطنم رو گذاشتم و برای آینده بهتر برای زن و بچهام تن به مهاجرت دادم، آنهم به پیشنهاد زنم و برادر نامردش... اما بعد از پانزده سال تلاش بی وقفه و زندگی صادقانه وقتی که درگیر بیماری شدم مثل یک دستمال چرک و کثیف و غیرقابل استفاده به پست ترین مکان ممکن پرتاب شدم، بدون هیچ حق و حقوق انسانی...
طی همان قرارداد مالی به اصطلاح ازدواج همه چیز حتی دخترم و غرور به اصطلاح مردانهام رو ازم گرفتند و به معنای واقعی کلمه منو به خاک سیاه نشاندن، لابد فکر کردن که من مرد هستم و میتونم روی پای خودم بایستم و یا چون رفتنی هستم احتیاج به هیچی ندارم! من اما ماندم تا بقیه مشکلات زندگی مردان رو هم تحمل کنم...
حالا ده سال از دور انداختن دستمال چرکین گذشته اما من همچنان سردرگمم، نمیدونم که هنوز هم بابت اون قرارداد ننگین ترکمنچای بدهکارم یا نه؟! نمیدونم زنم طلاق گرفته یا نه؟! مهریه بدهکارم یا نه؟! تقریبا در تمام این ده سال خواهش کردم و پرسیدم که طلاق گرفته یا نه؟ هر سال یه حرفی زده، در این دوسه سال اخیر میگه من همون اوایل طلاق گرفتم! بارها و بارها با واسطه یا بی واسطه خواهش کردم که طلاقنامه رو برای من بفرسته اما به هیچ وجه حاضر نیست به رنج اون زندگی لعنتی پایان بده و تکلیف من رو روشن کنه، حتی حاضر نیست بگه کدام محضر عقد ازدواج رو باطل کرده تا من یکی رو بفرستم بگیره! شاید چون میدونه که طبق قانون سوئد نمیشه دو تا زن داشت و من برای ازدواج مجدد باید برگه طلاق قبلی رو داشته باشم به این طریق نمیخواد تا آخر عمر یه آب خوش از گلوی ما بره پایین، هنوز هم میخواد مایه عذاب مردی باشه که با عشق باهاش سر سفره عقد نشسته و پانزده سال باهاش زیر یک سقف زندگی کرده و ازش بچه داره! شاید هم در طلاق غیابی که گرفته مهریهاش رو نبخشیده و میخواد برای وصول طلبش منو بکشونه دادگاه و زندان...
هرچه هست اینطور که معلومه من تا آخر عمرم باید تاوان اون قرارداد ننگین رو پس بدم، بعد هی میگن قوانین ضد زن! جامعه مردسالار! بابا مرد بیچاره سالاد هم نیست، زیر بار مشکلات کمرش خم شده اما به روی خودش نمیاره چرا که مرده دیگه! یه اسم دهان پرکن.
.
.
.
توضیح اینکه قصدم از این درد و دل توهین به زنان نیست چرا که مادر مرحوم خودم یکی از پاکترین و شریفترین انسانها بود که نظیر صفات نیکش رو در هیچ بشری ندیدم.