Monday, 18 July 2016

دنیای مجردی

آدم مجرد، خصوصا کسی که طلاق گرفته و مدتها نمیتونه دوباره ازدواج کنه، در همه جای دنیا یک وصله ناجوره. در هر فرهنگی به نحوی و به شکلهای مختلف مجردی رو چماق میکنن و میزنن توی سرت! حالا در فرهنگ ما ایرانیها و شاید کشورهای مسلمان دیگه، خانمهای مجرد و خصوصا مطلقه بیشتر از مرد مطلق چماق و تو سری و سرکوب میخوره! اما درست برعکس در کشورهای اروپائی، خصوصا سوئد که من زندگی میکنم، این چماق بیشتر تو سر آقایون مجرد فرود میاد، زیاد هم فرق نمیکنه که طلاق گرفته باشی یا مجرد اوجینال باشی. مقدار فشار و بی اعتمادی و ترس از مردان مجرد در اینجا خیلی شبیه یه شکنجه روحی و روانیه، که البته مثالهاش زیاده اما در این مقال نمیگنجه...
سایت مرد روز به درستی میگه: یک تلقی عمومی و کمابیش پنهان در جامعه وجود دارد از اینکه هر فردی که تنها زندگی می کند و در ضمن تمایلی به زندگی مشترک ندارد، وضعیتش ترحم برانگیز است و حتما از مشکلات عمیق شخصیتی نیز برخوردار است.به عبارتی دیگر، به ذهن ها خطور نمی کند که آدمهای مجرد می توانند نرمال باشند.

اینطور دیدن انسان ها به خودی خود زمینه ساز یک بدبختی عمومی است چون معنی اش برای درصد بزرگی از جامعه که نمی خواهد زندگی اش را با فرد دیگری شریک شود این است که غیرعادی هستند. شرمی که این نوع تلقی به همراه هجوم رسانه ها ایجاد می کند نتیجه اش این می شود که افراد را مجبور می سازد تا دست از زندگی مجردی بکشند.

تنها بودن شرایطی را فراهم می کند که مدام به یادمان می آورد چقدر آدم سخت و عجیبی هستیم. هیچکس نیست که این واقعیت را در برابر ما قرار دهد. اشتباهات و ضعف های مان را برشمرد و خواهان تصحیح ما باشد. و اگر خوش شانس باشیم خودمان را همانطور که هستیم دوست خواهیم داشت و تحمل خواهیم کرد.

شاید بهتر است احساس تنهایی کنیم و از در دسترس بودن سکس محروم باشیم تا اینکه در درون یک رابطه به یک زندگی بدون سکس برسیم یا در بیرون از رابطه به دنبالش باشیم.

همه اینها ما را به این نتیجه نمی رساند که مجرد بودن یعنی مشکل نداشتن. هر دو موقعیت مجرد یا متاهل بودن موانع مخصوص خودش را دارد. تنهایی درد مجردها است... و احساس خفگی خشم و مستاصل شدن می ماند برای متاهل ها.

حقیقت این است که انسان رابطه خوبی با شادی ندارد. فرق نمی کند مجرد یا متاهل باشیم چون به هر حال دلایلی برای بدبختی و غم پیدا خواهیم کرد. در نهایت، شاید بهتر است با عجله شیرجه نزنیم به درون زندگی مشترک و یا برعکس، نخواهیم به سرعت خودمان را پرت کنیم به دنیای مجردی.



Saturday, 16 July 2016

ماه رمضان در سوئد

خدا قبول كنه از ما! تمام اين سى روز ماه رمضون ساعت سه صبح با صداى اذان و تلاوت قرآن، همسايه بغلى و همسايه بالاى سرم كه هر دو از مردمان خوب عرب سوريه و فلسطين هستند بيدار شدم. هر كدام از اين عزيزان به نوعى بخاطر  وجود مذهب فرارى و آواره اروپا شدند! پارسال براش لينك اذان با صداى شجريان رو فرستادم كه لااقل اونو بگذاره تا يه نوستالوژى هم براى من باشه، اما خوب اينها سنى هستند و توى اذانشون اشهد و ان علي ولي الله نبايد باشه. كه البته درست هم ميگن، تو دارى براى خدا عبادت ميكنى و نماز ميخونى، چرا اسم على رو ميارى وسط؟! چرا على رو با خود خدا برابر و چه بسا برتر ميدونى؟! دليل اينكه سنى هاى افراطى شيعيان رو كافر ميدونن همينه كه براى خداى خودشون مرقد و ضريح و بارگاه ميسازند و به همون درب و ضريح دست ساز خودشون دخيل ميبندن و راز و نياز ميكنن! و در عمل خود خدا رو فراموش ميكنن... 
پ ن: اين به معنى تائيد مذهب سنى نيست، بنده با هر دوتاشون مشكل دارم...