دلنوشته های گلستان
Sunday, 18 February 2024
آخرین تصویر سوید
En av mina sista bilder i Sverige; föra månaden 2021/08/24 när vi åkte med Mehrdad till Lidköping för att köpa en välskött bil. Jag längtat hela tiden efter en lång resa och köra utan att hamnar någon stans…
Efter 10 år och 8 månader borde jag lämna Sverige; där arbetade jag nästan hela tiden och betalat skatten fast vid lägre lön och ingen rätt till vården. Det alltid var besvärligt att förlänga papper hos Migrationsverket eller att besöka läkare. Banken avslutade mitt kontot som arbetat och betalt i skatten.
Jag har tappat min känsla och livet i Sverige och det är pinsam. Jag missat 10 år av mina bästa moment av livet i det här landet oavsett att den tiden var inte lätt att man leva vidare.
Jag hade inget alternativ utan att lämna Sverige; då körde jag i väg med en Volvo för att börja den långa resan; jag sökte en plats för att andas och överleva…
Det är jätte svårt att man lämna där efter 10 år och att borja nytt liv. Det svårt att hitta nya vänner och skapa samma liv och status i relation och arbete.
Jag passar på och vill tacka alla de vänner och kompisar bland annat iranier, afganer, araber och svenskar som hjäpt mig under den perioden. Särskilt mina svenskar vänner som litat på mig och visat förtroende för mig även har försökt att fixa mina papper att stanna i Sverige men inte gick.
här inte säker var och hur kommer landar...
این تصویر یک ماه قبل جزو آخرین عکسهای من در سوئد است، با مهرداد رفته بودیم لیدشاپینک که ماشین بخرم میخواستم یه ماشین درست حسابی بخرم و باهاش بزنم به جاده، خیلی وقتها دوست دارم یه جاده طولانی بی سر و ته پیدا کنم و فقط رانندگی کنم و فقط برم، دوست ندارم به جایی برسم و هیچ مقصدی داشته باشم فقط دوست دارم رانندگی کنم و برم.
بعد از ده سال و هشت ماه زندگی در سوئد باید اینجا رو ترک کنم، تو این ده سال بیشتر از همه کار کردم و مالیات دادم و نصف همه دستمزد گرفتم و بابت مالیاتی که میدادم هیچ خدمات اجتماعی و درمانی دریافت نکردم. با اینکه کار میکردم و نیازی به حمایت اداره مهاجرت یا سوسیال نداشتم اما اداره مهاجرت سوئد هر روز فشار رو بیشتر میکرد، حتی کارت شناسایی اداره مهاجرت رو تمدید نمیکرد و ما برای دکتر و دارو و چیزهای دیگه مشکل پیدا کردیم. در آخرین اقدام بانک حساب بانکی من رو بست، حسابی که باهاش کار میکردم و مالیات میدادم و حقوقم میومد توی این حساب!
برای من سوئد دیگه جای موندن نبود، احساسی که به سوئد دارم بدون شک احساس خوشایندی نیست چرا که ده سال از بهترین سالهای عمرم اینجا تلف شد، از سی و پنج سالگی که اوج قدرت خلاقیت اراده و تجربه هر آدمی هست بیشتر از همه کار کردم و کمتر از همه به دست آوردم و بهترین سالهای عمرم رو از دست دادم. اما هنگام عصبانیت از این آوارگی بعد از زنم و خانوادهاش بیشتر حکومت جمهوری اسلامی آخوندی رو مقصر میدونم نه دولت و مردم سوئد رو، پس تصمیم گرفتم که مثل پرنده مهاجر که برای یافتن جای بهتر مرزها رو رد میکنه بزنم به جاده بی انتها شاید جایی کوچک برای نفس کشیدن پیدا میکردم. برای همین یه ولوو( Volvo V50) مدل۲۰۰۷ تمیز خریدم تا باهاش سوئد رو ترک کنم، بعد از ده سال و اندی زندگی تو سوئد مجبورم که اینجا رو ترک کنم و این تصمیم سادهای نیست. دل بریدن از جایی که ده سال زندگی کردی و از صفر برای خودت آبرو اعتبار و زندگی ساختی و دوستان و عزیزانی پیدا کردی کار سختیه، دوستانی که در این ده سال باهاشون آشنا شدم و به من کمک کردند گاهی مثل یه غریبه گاهی مثل دوست و گاهی مثل برادر و خواهر... از همه دوستان ایرانی افغانی عرب و سوئدی که در این ده سال به من لطف داشتند و به من کمک کردند سپاسگزارم، بخصوص از دوستان سوئدی که در این سالها به من اعتماد کردند و کمک کردند و حتی تلاش کردند که من توی سوئد بمونم، و هنوز هم که از سوئد اومدم بیرون پیگیر من هستند و مرتب در تماس هستند.
حالا هم دارم میرم یه جایی که باید دوباره همه چیز رو از صفر شروع کنم، جای جدید که برم کسی منو نمیشناسه نه خودم نه خانواده و نه اصل و نصب و ریشهام، این که چه شخصیتی دارم و چطوری تا حالا زندگی کردم رو هیچکس نمیدونه، باید از صفر شروع کنم با زبان و فرهنگشون آشنا بشم و سختی بکشم تا خودم رو ثابت کنم درست مثل کاری که ده سال تو سوئد کردم. اینکه چطور تو این سن میخوام دوباره تو کشور جدید از صفر شروع کنم به روحیه جنگجوی من برمیگرده، این چندمین بار است که زندگیم رو از صفر شروع میکنم و امیدوارم که این بار وقت کم نیارم. ؛)
این که تو این ده سال و هشت ماه و چند روزی که تو سوئد زندگی کردم چه مشکلاتی داشتم و چطور تونستم بعنوان یه مرد مجرد تو یه کشور فمنیستی ضد مرد خودم رو ثابت کنم و آبرو اعتبار کسب کنم خودش داستان هزار و یک شب است! اگر عمری باقی ماند تصمیم دارم روایت پر فراز و نشیب ده سال زندگی تو سوئد رو بصورت کتاب در بیارم، اینکه چه رنجی در این سالها متحمل شدم شاید در قالب کلمات گنجیده نشه و برای خیلیها غیر قابل باور باشه که در کشوری مثل سوئد که مهد دموکراسی و حقوق بشر برابر است این اتفاقات افتاده باشه. در این ده سال مردم و کشور سوئد چه رفتاری با من داشتند و من چه رفتاری در کشور غریب با فرهنگی متفاوت داشتم و چه کارهای مثبت و منفی تو سوئد انجام دادم. آیا مفید بودم و آیا تونستم در این ده سال کمکی به کسی بکنم؟ و...
اما فعلا میخوام از پروسه مهاجرت دوباره خودم در یک کشور دیگه با زبان و فرهنگ متفاوت اینجا بنویسم شاید به درد کسانی که قصد مهاجرت و فرار! از ایران رو دارند بخوره...
Tuesday, 9 January 2024
اختراع محمود گلستانی
زمان جنگ توی کرمانشاه زندگی میکردیم، سال 1365 وقتی مادرم توی بمبارون کشته شد و به تبع اون همه زندگی و خانواده از هم پاشیده شد من چهارده سالم بود، یه برادر کوچیکتر از من کامران بود که هفت سال از من کوچیکتر بود، مسعود برادر دیگه دو سال از من بزرگتر بود، و محمود که شش سال از من بزرگتره (البته تو خونه بهش میگیم امیر)، محمود اونموقع بیست سالش بود و تازه توی دانشگاه شریف مهندسی هوافضا قبول شده بود، همیشه سرش توی درس و دانشگاه و آزمایشگاه بود. روی پشت بوم خونه پدری که دوطبقه بود یه خرپشتی بزرگ داشت که تبدیل شده بود به آزمایشگاه داداش محمود. همیشه یا در حال ساختن هواپیمای کنترل دار و بالن بود، یا اینکه داشت باروت برای شلیک درست میکرد، میخواست خودش خرج موشک درست کنه. یه بار هم توی خرپشتی قدرت بیش از حد باروتی که درست کرده بود باعث شد که دستش کاملن بسوزه، ما فقط صدای انفجار شنیدیم و فریادهای "آی سوختم" محمود...
فکر کنم سال 1364 بود که یه موشک برای صنایع دفاع طراحی کرد و به خاطر همین طرح اونموقع فکر کنم 24000 تومان پول و یه موتور گازی بهش جایزه دادند. با اینکه سال آخر دانشگاه درسش رو ول کرد و رفت سراغ تاسیس کارخونه شیر، اما دست از اختراعاتش برنداشت، هنوز هم مخش کار میکنه...
مَتِه فرم تراش یکی از اختراعات برادر مخترع من و یکی از دوستان دوران دبیرستانشه، به اسم سیروس کریمی. این مته میتونه بصورت چند ضلعی سوراخ ایجاد کنه، متاسفانه از اطلاعات تخصصیش چیزی نمیدونم اما به نظرم چیز جالبیه.
همه اینها رو گفتم که بدونید، اگه این اتفاقات برای زندگی ما نمیوفتاد و ما میتونستیم با حمایت خانواده و با خیال راحت درسمون رو تا آخرش بخونیم، شاید حالا من هم یه چیز دیگه بودم...
Friday, 17 February 2023
سفر بدون مجوز در اروپا
هر مکان زیبا و دلنشینی هر بهشتی میتونه برای تو تبدیل به جهنم بشه
من و آران تصمیم گرفتیم که تعطیلات سال نو میلادی با هم بریم سوئد، آران که اقامت داشت اما برای من که هنوز اقامت هیچ کشور اروپایی رو ندارم این کار خطرناکی بود. اما من تصمیم گرفتم که این ریسک رو بکنم تا مشکلات سفر در داخل اروپا را برای مهاجرانی که سالها در اروپا زندگی کردند و مالیات دادند را نشان دهم. اینکه چرا کسی مثل من که بیش از دوازده سال است در اروپا زندگی و کار کرده و مالیات داده نمیتونه یه سفر کوتاه در داخل اروپا داشته باشه! به همین خاطر تصمیم گرفتیم که برای تعطیلات کریسمس به سوئد بریم، جایی که آران شش سال بعنوان یک مهاجر بلاتکلیف زندگی کرده و من که ده سال و هشت ماه و بیست و یک روز و هفده ساعت در آن زندگی و کار کردم!
یک سفر نامطمئن و پر مخاطره برای پرونده اقامت من در آلمان که البته دلایل دیگری هم داشت، دلایلی چون دیدن دوستان سوئدی، حس تجربه سفر آزادانه در اروپا، و البته اداره مالیات سوئد! اداره مالیات سوئد حدود هشت هزار کرون به من بدهکار بود و باید مالیات سال آخر که مالیات اضافه پرداخت کرده بودم رو به من برگردونه. در حالت عادی اگه شهروند یک کشور اروپایی باشی نیازی به حضور فیزیکی نیست، خیلی راحت میتونی شماره حساب بانکی خودت رو به اداره مالیات بدی تا پول رو به حسابت واریز کنند، اما خب برای مهاجر دربدر و آواره که شهروند اروپا نیست هر کاری شبیه به کندن کوه طاقت فرسا و نفسگیر است!
چرا؟
Wednesday, 17 August 2022
راسیست یا سکسیزم
یکی از ویژگیهای مهم نژادپرستی راسیست و نازیسم این است که نمیتوانند فرهنگ دیگر کشورها رو تحمل کنند و فکر میکنند رفتار و فرهنگ خودشون خیلی بالاتر از بقیه است، در کل نژادپرستی که از ناسیونالیستی به وجود میاد یعنی برتری بینی فرهنگی، و نژادپرست کسی است که فکر میکنه فرهنگ و رفتار و آداب خودش کامل است و فرهنگ دیگران حقیر و پست...!!!
ما در فرهنگ ایرانی احترام زیادی برای زن و مردهای بزرگتر از خودمون قائل هستیم، اگه از ما بزرگتر باشند باید با عناوین محترمانه صداشون کنیم همانطور که در زبان آلمانی خانم یا آقا را قبل از نام خانوادگی میآورند.
اگه تو اتوبوس یا قطار میبینیم که زن یا مردی بزرگتر از ما سر پا ایستاده ادب حکم میکنه که صندلی خودمون رو بهشون بدیم!
اگه ببینیم که بار سنگینی رو حمل میکنند حتما بهشون پیشنهاد کمک میدیم!
اگه یک خانم یا آقا (فرق نمیکند) یک بار پول نهار ما رو حساب بکنه، دفعه بعد ما باید پول غذای اون خانم یا آقا رو حساب کنیم...
در کل درست است که قوانین حکومت مذهبی ایران اسلامی و ضد زن است، اما در فرهنگ باستانی ایران و فرهنگ کنونی مردم ایران زن جایگاه ویژهای دارد. ما در خانواده و اجتماع احترام زیادی برای زن قائل هستیم، وقتی مادر میشوند احترامشان دو برابر میشود، وقتی مادر بزرگ میشوند احترامشان چند برابر میشود...
اینها جزو فرهنگ ماست که ممکن است به مزاج برخی نژادپرستان خوش نیاید، خب اشکالی هم ندارد نژادپرستی یعنی همین خود برتر بینی و خود برتر بینی فرهنگی!
اما اینکه یک گروه اکتیویس موافق مهاجر و ضد نژادپرستی این عکسالعملهای فرهنگی ما رو همچون نژادپرستان دو آتیشه زشت و غیر قابل قبول بدانند خیلی شرمآوره، و شرمآورتر اینکه به این تفاوت فرهنگی انگ سکسیسم میزنند...!!!
چند هفته پیش فیلیپ نه تنها به عنوان فیلیپ که از طرف لاگرواچ و در حضور آران که همسن بچه من است! من را به کناری برده و این چند نمونه را مثال زد و گفت این رفتار من سکسیسم است! ظاهراً در جلسه لاگرواچ یا زولیاسیل این بحث پیش آمده و حاضرین در جلسه از فیلیپ خواستهاند که با من اتمام حجت بکنه، فیلیپ در حضور آران! خاطرنشان کردد که ما میخواهیم با تو و در کنار تو علیه دیپورت و نژادپرستی بجنگیم اما این رفتارهای تو با زنان سکسیسم است...
چیزی که نمیدانم و دوست دارم بدانم این است که واقعا این تراوشات ذهن کدام یک از شما شرکت کنندگان در جلسه بوده که این رفتارهای محترمانه را سکسیسم دانسته و این بحث رو تو جلسه مطرح کرده؟!!! اصولاً چرا باید همچین موضوعی در جلسه زولیاصیل یا لاگرواچ مطرح شود؟! هر زنی و شخصی که از رفتار من برداشت بد کرده چرا به خود من نگفته؟!
همینطور میخواهم بدانم فیلیپ یا لاگرواچ یا هر کس دیگری، چطور به خودش اجازه داده که در حضور آران که جای پسر من هست به من یک مرد پنجاه ساله بگه چطور با زنها و مردم رفتار کنم؟!!! چرا شما آلمانیها خودتان را اینقدر بالاتر از ما میبینید؟!!! چرا فکر میکنید کارهای شما درسته و فرهنگ ما غلط و زشت و سکسیسم؟!!! چطور به خودتون اجازه دادین که این حرفها رو به اسم سکسیسم به من بزنید؟! آن هم به این شکل سخیف...!!
حالا معلوم میشه که چرا مهاجران نمیتوانند با شما کار کنند، چون نگاه از بالا به پایین و نژادپرستانهای دارید!
چنانچه فیلیپ در پاسخ به این رفتار گفته: من به بهترین شکل ممکن به بهنام گفتم و فکر کردم به بهنام میگم ممکنه ناراحت بشه اما بعدش میاد صحبت میکنیم...!!! به قول ما ایرانیها پیاده شو و بیا پایین تا با هم قدم بزنیم و این رفتار نژادپرستانه نگاه از بالا به پایین را کنار بگذارید، چرا من باید بیام دوباره با تو بحث کنم؟!!
همانطور که قبلاً به فیلیپ گفتم الان هم اینجا در حضور جمع پاسخ میدهم:
رفتار محترمانه با زنان و کمک به افراد مسنتر از خود جزو فرهنگ ماست، اینکه من چه رفتاری با زن یا مرد دارم به خودم مربوط است، هر زنی مشکلی داشته باشد خودش زبان دارد و حرف میزند لازم نیست شما که از رابطه ما با خبر نیستید تو جلسه عمومی من را قضاوت کنید و برچسب سکسیسم بزنید...
این که من به هایکه گفتم کمک میخوای؟ خودش زبون داره و میتونه بگه آره یا نه، لازم نیست شما برچسب سکسیسم بزنید...
اینکه هایکه دو بار پول غذای من رو حساب کرده و بار سوم من پرداخت کردم جزو فرهنگ ماست، من گدا نیستم که هر بار هایکه یا هر زن و مرد دیگری پول غذای مرا بپردازد...
همان طور که در دنیا چهره هیچ دو فردی دقیقا مثل هم نیست، افکار هیچ دو فردی هم مانند هم نیست، پس به دیگران حق بدهیم متفاوت با آن چه ما فکر می کنیم، بیاندیشند.
متاسفم که این گروه سیگنال لاگرواچ رو بعد از سه روز ترک میکنم و از این پس هیچ همکاری با لاگرواچ نمیکنم، این سه روز هم در کانال میمانم تا اگر سوالی بود به آن پاسخ بدهم. برای همه شما آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم که به فرهنگ دیگران احترام بگذاریم...
Wednesday, 20 July 2022
آش رشته آلمان
کمپ زول و آش رشته
کمپ موقت زول در تپههای اطراف شهر زول در ایالت تورینگن آلمان واقع شده جایی که هیچ فروشگاه و مغازهای وجود نداره، مهاجرانی که تازه وارد آلمان میشن باید یک تا شش ماه توی این مدل کمپهای عمومی موقت بمونن، بعد از اون هم به کمپ شهرهای مختلف تقسیم میکنند، مجردها باید با همدیگه تو اتاقهای چند متری زندگی کنند، رستوران صبحانه نهار شام میدن اما خیلی غذاشون مزخرفه، هیچکس حق ندارند غذا تو اتاق ببره یا غذا تو اتاق درست کنه...
من خودم یک ماه و ده روز توی این کمپ بودم و هیچوقت ندیدم که یه غذای درست و حسابی بدن، به همین خاطر خیلی وقتها میرفتیم توی شهر یه چیزی میخوردیم، اما تو شهر رفتن خودش چهار یورو هزینه داشت بعلاوه هفت یورو غذا!
روی همین حساب همیشه فکر میکردم که چقدر خوب میشه اگه هفتهای یکی دو بار غذا ببریم برای مهاجران، غذایی با فرهنگ غذایی خودشون ایرانی افغانی یا عرب...
فعلا در شهر دانشجویی ینا با هفت جوان آلمانی زندگی میکنم که بعدا در موردشون مینویسم، باید تا آخر آگوست اینجا بمونم تا دوبلینم پاک بشه! تصمیم گرفتم تا اینجام به کمک ارتباطات این جوانان برای پناهندگان کمپ غذا ببریم...
من و محمد بچه آبادان که به آشپزی هم وارده با هم مواد اولیه خریدیم، یک آشپزخانه سیار از نان فروشی شهر ینا قرض کردیم و برای حدود صد نفر آش رشته درست کردیم و با چند تا از بچههای آلمانی گروه لاگرواچ بردیم دم کمپ زول.
نتیجه عالی بود، هم دوستان آلمانی خیلی از آش رشته خوششون اومده بود هم مهاجران، هر کسی که آش میگرفت میرفت داخل کمپ و چند نفر رو میفرستاد، یه خانواده ایرانی که توی کمپ بودند با دیدن آش رشته تو آلمان شوکه شده بودن و میگفتن آش رشته! تو آلمان! اونم جلو کمپ درب و داغون تو شهرستان!!!
امیدوارم بشه این کار رو ادامه داد.
#کمپ_زول #کمپ #آلمان #مهاجرت #پناهندگی #تورینگن #لاگرواچ
#Suhl #SuhlCamp #erfurt #arnstadt #thuringen #germany #deutschland #refugee #lager #läger #SuhlCamp #Lager_Whtch
Transport summer Camp France
پیش به سوی کمپ تابستانی فرانسه
(Transborder summer camp in France)
با چند تا از بچههای گروه لاگرواچ و زولیاسیل داریم میریم نانتس در جنوب غربی فرانسه، یک هفته در کنفرانس کمپ تابستانی بینالمللی بدون مرز در محوطه یک فرودگاه نیمه ساز در شهر نانتس شرکت میکنیم. چادر با خودمون بردیم که بیرون چادر بزنیم و بخوابیم، حدود هشتصد نفر از سرتاسر دنیا به این گردهمایی میپیوندند...
اتوبوس ما تقریبا نصفشون فارسی زبان ایرانی و افغان هستند که طبق معمول میزنند و میرقصند...
#germany🇩🇪 #antirassismus #antirasism #france #jena #thuringen
Wednesday, 6 July 2022
داستان مهاجرت
دو ماه قبل داستان مهاجرت من با پاسخ منفی اداره مهاجرت آلمان به استناد قانون دوبلین وارد مرحله جدیدی شد، دوبلین یعنی اینکه هر کشور اروپایی که برای اولین بار تو رو رجیستر کرده و اثر انگشت ازت گرفته موظف است که به پرونده مهاجرت تو رسیدگی کنه، اگه به هر دلیلی به کشور دیگری در حوزه اتحادیه اروپا بری، بر اساس قانون دوبلین تو رو به اولین کشور اروپایی که بودی دیپورت میکنند...
و من که اولین بار در سوئد رجیستر شدم و ده سال و هشت ماه و بیست و یک روز و هفده ساعت بدون داشتن اقامت در سوئد کار کردم و مالیات دادم شامل قانون دوبلین هستم و باید برگردم سوئد! قانون دوبلین در واقع توافقنامه کشورهای اروپایی است که سال ۱۹۹۷ در دوبلین پایتخت ایرلند امضا شد و به قانون دوبلین معروف شد، بر اساس این توافقنامه دولت سوئد موظف است که به پرونده من رسیدگی کند...
مهم نیست که اداره مهاجرت سوئد چه ظلمی به من کرده و پروسه پرونده من چه شکلی بوده! مهم نیست که من ده سال بلاتکلیف تو سوئد کار کردم مالیات دادم و آخرش هم پروندهم رو بستند و اجازه کارم رو گرفتند...!
مهم اینه که سوئد رو جزو کشورهایی میدونن که حقوق بشر در آن رعایت میشه! و اونجا جان من در خطر نیست، پس میتونم برگردم...!!!
بچههای نولاگر و زولیاسیل که من باهاشون کار میکردم برام یه اتاق تو شهر ایرفورت مرکز ایالت تورینگن مهیا کردند، یه واحد قدیمی که چهار تا اتاق داره و سه دختر جوان آلمانی همسن و سال نگین توش زندگی میکنند که هر سه تاشون گیاخوارن و خیلی مهربون هستند، با من هم خیلی مودبانه و دوستانه رفتار میکنند...
من اما حس بسیار بدی دارم باید شش ماه این وضع رو تحمل کنم و از پلیس فراری باشم تا منو نگیره دیپورت کنه به سوئد! من جرمی مرتکب نشدم که از پلیس فراری باشم، ده سال و اندی با شرافت در سوئد زندگی و کار کردم و مالیات دادم چرا باید پنهان بشم؟!! اما خب قانون است و من مجبورم که قانون سکنی کنم!!!
توی این شش ماه چند بار شبانه یا صبح زود پلیس میاد کمپ دنبالم اگه من با یک دلیل موجه توی کمپ نباشم و ثابت بشه که من فرار نکردم بعد از شش ماه اثر انگشت من پاک میشه، اما اگه پلیس به این نتیجه برسه که من پنهان شدم و قایم موشک بازی درمیآورم، گزارش مینویسه به اداره مهاجرت و مدت شش ماهه ابطال قانون دوبلین به هجده ماه افزایش پیدا میکنه! اونوقت باید هجده ماه پنهانی زندگی کنی تا اثر انگشتت پاک بشه...!!!
میدونم گیج کننده و مسخره است اما قوانین همیشه همین جوری مسخره و گیج کننده هستند، به قول تتلو تا وقتی انسانیت نباشه دنیا بدون قانون جای ناامنی میشه و تا وقتی قانون وجود داشته باشه خبری از آزادی نیست، آدمها برای رسیدن باید انسانیت رو یاد بگیرند نشکستن قانون کافی نیست، بلکه آدمها برای رسیدن باید حتی بعضی وقتها قوانین رو بشکنند... مثل من!
#Jena #Erfurt #Thüringen #deutschland #Arnstadt #Suhl #Suhl_Camp #Asyl #Refugee #Germany
#آلمان #مهاجرت #پناهندگی
Subscribe to:
Posts (Atom)